سفارش تبلیغ
صبا ویژن


شوالیه سیاه

کتیبه منسوب به کوروش در پاسارگاد  :

در بخشی از کاخ پاسارگاد که به تالار بار عام یا کاخ پذیرایی معروف است، روی دیوار ایوان شرقی کتیبه ای در چهار سطر به خط میخی پارسی، عیلامی و بابلی به این مضمون وجودآدرد: «اَدَم کوروُش خشایَ ثی یَ هخامَنی شی یَ» من کوروش شاه هخامنشی. به طور حتم این یک خط هم نمی تواند منبع خوبی برای کتاب های مورد نظر ما باشد  .



http://cdn.bartarinha.ir/files/fa/news/1393/6/22/358678_433.jpg


بنا به نوشته آریان مورخ یونانی در کتاب آناباسیس، کتیبه ای در سر در مقبره کوروش وجود داشته به این مضمون: «ای انسان من کوروش پسر کمبوجیه هستم. من شاهنشاهی پارس را بنیان نهادم و بر تمام آسیا فرمانروایی کردم. پس به این آرامگاه بر من رشک مبر (این مقبره را از من دریغ مدار  )»

چنین کتیبه ای در حال حاضر در پاسارگاد وجود ندارد. با توجه به نوع نگارش و جملات به کار رفته در این متن، بسیاری معتقدند که چنین چیزی در اصل وجود نداشته و این متن بیشتر یک متن یونانی است تا پارسی. باید متذکر شد که آریان خودش مقبره کوروش و این سنگ نبشته را ندیده و تنها گفته های یکی از همراهان اسکندر در زمان داریوش سوم را نقل قول کرده است .

همچنین باید در نظر داشت که دو مورخ دیگر یونانی یعنی پلوتارک و استرابون که هر دو براساس آنچه مشاهدات همراهان اسکندر از پاسارگاد بوده، اشاره به کتیبه ای در مقابل در ورودی مقبره می کنند اما گفته آنها نه تنها با گفته آریان مغایرت دارد، بلکه با نوشته های دیگر نیز متفاوت است.



http://cdn.bartarinha.ir/files/fa/news/1393/6/22/358679_343.jpg


استرابون می نویسد که در کتیبه ورودی مقبره نوشته شده بود: «اینجا آرامگاه من کوروش شاهنشاه است.» از سویی دیگر برخی از محققین بر این عقیده اند که اگر کتیبه ای هم وجود داشته می بایست بعد از مرگ کوروش و حتی شاید در زمان داریوش نوشته شده باشد.

کوروش در تورات:

تصرف بابل و آزاد کردن تمامی بردگان و اسرای جنگی از هر قوم و ملتی توسط کوروش بزرگ واقعه ای است تاریخی و حقیقی. براساس سالنامه های آشوری و اسناد بابلی و متن منشور کوروش، او پس از تصرف بابل فرمان آزادی تمام اسرا و بردگان و از جمله یهودیان و بازگشت آنان به سرزمین خودشان و بازسازی معبد بیت المقدس را صادر کرد.

در تورات (عهد عتیق)، در کتاب «عزرا» و کتاب «شعیاء» از کوروش به عنوان مسیح و نجات دهنده قوم یهود و بردگان یاد شده است. در کتاب عزرا فرمان بازسازی معبد بیت المقدس و بازپس دادن خزاین و ثروت یهودیان که توسط بخت النصر به بابل آورده شده بود، نقل شده است.



http://cdn.bartarinha.ir/files/fa/news/1393/6/22/358680_347.jpg


در کتاب «شعیاء» نیز تنها از همراهی خداوند با کوروش در پیروزی بر بابل و آزادسازی بردگان سخن رفته است. در این دو بخش از تورات که از باستانی ترین منابعی است که نام کوروش در آن آمده، به غیر از فرمان بازسازی معبد بیت المقدس هیچ سخنی از کوروش نقل نشده است.

آثار مورخان یونانی

در میان مورخان یونانی هرودت، گزنفون و کتزیاس سه مورخی هستند که از لحاظ زمانی نزدیکترین فاصله را با زمان زندگی کوروش داشته اند و همچنین دو تن از آنان یعنی گزنفون و کنزیاس از نزدیک با بزرگان هخامنشی در ارتباط بودند. حدس و یقین بر این است که بیشتر حکایات و سخنان نسبت داده شده به کوروش از کتاب این سه تن نقل شده باشد.

هرودت و کوروش

هرودت در هالیکارناس یکی از ساتراپ های هخامنشی و در زمان داریوش اول متولد می شود. با آنکه به زبان پارسیان آشنایی نداشت، اما زندگی در قلمروی هخامنشیان باعث آشنایی او با فرهنگ و تمدن و اعتقادات و باورهای پارسیان شده بود.

با وجود آنکه بسیاری هرودت را پدر تاریخ می دانند اما کم نیستند مورخین و نویسندگانی که تاریخ او را به افسانه سرایی و داستان گویی تشبیه کرده و بسیاری از بخش های تاریخ او را بی پایه و اساس می دانند.

بخش دوم از کتاب اول هرودت اختصاص به تاریخ کوروش دارد. او ادعا می کند که با چند نفر از بزرگان پارسی حشر و نشر داشته و بسیاری از وقایع مربوط به کوروش و پس از آن را از آنان گرفته است.
آنچه مسلم است، پیش از هرودت، تاریخ نگارانی مانند شارون از اهالی لامپساک و هکاته مطالبی درباره مادها و فرمانروایی کوروش نوشته بودند که البته هردوت از این منابع بدون ذکر نام استفاده کرده است. با این وجود اشتباهات فاحشی در تاریخ او به ویژه در مورد زندگی کوروش وجود دارد.

او پارس را یکی از ایالات تابع ماد می داند، در حالی که چنین نبوده و پارس جزیی از پادشاهی مستقل ایران بوده است. او همچنین پدر کوروش را مردی عادی از پارس می داند، در حالی که کمبوجیه پدر کوروش پادشاه و حکمران پارس بوده و کوروش هم پیش از شکست مادها به حکومت پارس رسیده بود.

http://cdn.bartarinha.ir/files/fa/news/1393/6/22/358681_457.jpg

پرچم منسوب به کوروش هخامنشیان


ما در پی نقد تاریخ هردوت نیستیم، آنچه مهم است اینکه این کتاب می تواند یکی از ماخذی باشد که برای برخی سخنان منسوب به کوروش مورد استفاده قرار گرفته است. باید توجه داشت که هردوت در تاریخ خود با کوروش همانند پادشاهان دیگر برخورد کرده است. او را نه پیامبر می داند و نه نجات دهنده. بسیاری از اقدامات او در لیدیه و بابل و دیگر جنگ ها را نتیجه نصیحت اطرافیانش مانند کرزوس و هارپاک می داند. او هیچ اشاره ای به پندها و سخنان حکیمانه کوروش ندارد. ماجرای مرگ کوروش از زبان هردوت بیشتر شبیه افسانه است، هر چند خودش می گوید: «درباره مرگ کوروش افسانه بسیار است، اما من آن را که معتبرتر است، نقل کرده ام.»

او از خوابی سخن می گوید که کوروش قبل از کشته شدنش در جنگ علیه ماساژت ها دیده بود. او در خواب داریوش را می بیند با بال هایی که بر شرق و غرب سایه افکنده است. او داریوش را متهم به توطئه می کند و از پدرش ویشتاسپ که همراه او بوده می خواهد تا به پارس برگشته و داریوش را تحویل او بدهد. کوروش پس از آن به جنگ رفته و در میانه جنگ کشته می شود و ملکه ماساژت ها به خونخواهی پسرش دستور می دهد تا سر کوروش را از تن جدا کرده در تشتی از خون بیندازند. در اینجا هیچ صحبتی از وصیت نامه و چگونگی بازگرداندن جسد کوروش به پارس وجود ندارد.

کوروش پادشاه آرمانی گزنقون

بدون تردید یکی از منابع مهم دیگری که به عنوان ماخذ برای سخنان و رفتار و منش کوروش مورد استفاده قرار گرفته، کتاب «سیروبدی» یا «سیرت کوروش» که به صورت تعلیم و تربیت کوروش یا کوروش نامه هم ترجمه شده است. این کتاب نوشته «گزنقون» مورخ و سردار نظامی یونانی معاصر اردشیر دوم هخامنشی و برادرش کوروش کوچک است.

او از جمله شاگردان وفادار سقراط است. گزنقون از طریق جوانی به نام پروکسن که ظاهرا با کوروش کوچک، برادر اردشیر دوم (معروف به درازدست) نزدیک بود به سفر آسیایی صغیر و ملاقات با کوروش کوچک ترغیب می شود. گزنقون به رغم تمایل استادش و به دلیل شرایط بحرانی شهرهای یونان عازم شرق می شود.

او با جلب نظر کوروش کوچک فرماندهی نیروهای یونانی تحت امر او را برعهده می گیرد، اما منازعات کوروش و برادرش اردشیر منجر به شکست و مرگ کوروش شده و گزنقون رهبری ده هزار یونانی برای بازگشت به کشورشان را به عهده می گیرد.

گزنقون شرح کامل بازگشت این گروه و رویدادهای سفر و اطلاعات بسیار مهم جغرافیایی را در کتابی موسوم به «بازگشت ده هزار نفری» شرح داده است. گزنقون پس از بازگشت از شرق با مرگ استادش سقراط روبرو شده و علنا علیه مخالفین سقراط و به دفاع از او قیام می کند. در همین زمان است که دو اثر به نام های دفاعیه و خاطرات سقراط و خطابه دفاعیه افلاطون را تالیف می کند.

حضور او در سپاه کوروش کوچک و دفاع او از سقراط منجر به تبعید او از آتن می شود. او در تبعید در سیلونت در نزدیکی کوه اولمپ به مطالعه و تالیف مشغول می شود تا اینکه در سال 354 قبل از میلاد و در سن 90 سالگی در همانجا می میرد.



http://cdn.bartarinha.ir/files/fa/news/1393/6/22/358682_898.jpg


کتاب سیروپدی یا سیرت کوروش در واقع نوشته ای است در مورد تدبیر و سیاست و نحوه اداره امور سپاه و رموز پیروزی و چگونگی تشکیل یک امپراتوری قدرتمند. این کتاب در اصل تاریخ زندگی کوروش کبیر نیست. گزنفون با استفاده از تاریخ هردوت و مطالب نوشته شده توسط کنزیاس و شنیده های خودش، داستانی تاریخی می نویسدکه قهرمانش کوروش بزرگ است.

او در زمانی که هرج و مرج و جنگ های داخلی و نفاق و توطئه سراسر یونان را گرفته، همچون افلاطون که کتاب جمهوری را به منظور تعلیم و تربیت حکمرانان و رسیدن به مدینه فاضله می نویسد، کوروش نامه را به عنوان سرمشق و راهنمایی برای رسیدن به اتحاد و برقراری حکومتی مقتدر در یونان می نویسد.

او می داند که کوروش کبیر با درایت و قدرت فرماندهی توانست ملل و اقوام مختلف را تحت لوای یک حکومت درآورد. او داستان تصرف بابل را می داند و از آزادی اسرای جنگی که کاری غیرمتعارف میان فرمانروایان بوده با خبر است. پس کووروش کبیر الگوی او می شود. در کشورداری و فرماندهی اشتباهات فاحش تاریخی و جغرافیایی به خوبی نشان دهنده این امر است که او داستانی فلسفی بر اساس زندگی کوروش نوشته است.

مهمترین بخش این کتاب که در تضاد کامل با تاریخ است، واقعه مرگ کوروش است. مرگ کوروش و چگونگی آن با تمامی تحقیقات انجام شده، هنوز به درستی روشن نیست. آیا او در حین جنگ بر اثر اصابت تیر کشته شد؟ آیا به دلیل بیماری جان سپرد؟ آیا ملکه ماساژت ها واقعا سر او را بریده و در تشتی از خون انداخت؟ آیا کوروش آنقدر فرصت داشته تا قبل از مرگ فرزندانش را جمع کرده و وصیت کند؟

می دانیم که تمامی منابع تاریخی کشته شدن کوروش در میدان جنگ و دور از پارس را تایید کرده اند. با این وجود گزنفون معتقد است که او در پارس و در میان اعضای خانواده اش و پس از صحبت با فرزندانش جان می سپارد.

آنچه در کوروش نامه می خوانیم شباهت بسیاری به تراژدی های یونانی دارد. مهربانی و احترام نسبت به زیردستان و سپاهیان، احترام به خانواده، بخشش و ملاطفت نسبت به دشمنان و تلاش برای اتحاد از جمله مسائل مهمی است که در این کتاب بر آنها تاکید شده است؛ اموری که در شهرهای یونانی کمتر به آن توجه می شد.

گزنفون هیچ مدرک و منبعی برای کتابش معرفی نمی کند. مشخص نیست این همه حکایت و داستان و گفتگوهای دوجانبه کوروش با پادشاهان و بزرگان و خانواده اش را چه کسی برای او نقل کرده است. او نزدیک به صد سال با کوروش فاصله زمانی دارد و جز کوروش کوچک با شخص دیگری از خاندان هخامنشی معاشرت نداشته است. باید توجه داشت که کوروش، شهریار آرمانی گزنفون است. به هر حال این کتاب و نوشته های آن منبعی شده است برای آنچه امروز به نام «اندرزهای کوروش کبیر» می شناسیم.

گنزیاس، کوروش را چطور معرفی می کند؟

تاریخ کنزیاس نیز تماما بر پایه تخیل و افسانه است و در واقع هیچ منبع معتبری برای روایات تاریخی و حقیقی به شمار نمی آید. او در زمان اردشیر دوم به عنوان پزشک دربار هخامنشی خدمت می کرد. مدعی بود که برای نوشتن تاریخش از اسناد و دفاتر سلطنتی استفاده کرده است اما ادعاهای او در مورد تایید مورخان و نویسندگان نیست.

استفاده از تاریخ او به عنوان منبع زندگی کوروش نیاز به تامل و دقت بسیار دارد. به غیر از این کتاب باید به محتوای برخی از اندرزنامه های دوره ساسانی نیز اشاره کرد که در نهضت ترجمه و با همت گروهی از نویسندگان و دانشمندان ایرانی از نابودی نجات یافتند. در مجموعه این اندرزنامه ها به نمونه های بسیار مشابهی با سخنان منسوب به کوروش برخورد می کنیم، از جمله رساله هایی مانند «اندرز دانایان به مزدیسنان»، «اندرز خسرو قبادیان»، «اندرز انوشه روان به آذرباد»، «یادگار بزرگمهر» و غیره محتوی آنها بارها توسط نویسندگان و شعرا و مورخان ایرانی مورد استفاده قرار گرفته است.



http://cdn.bartarinha.ir/files/fa/news/1393/6/22/358683_337.jpg

کوروش در بازی Civilication


معروف نبودن نویسندگان این رسائل و آشنا نبودن ما با ادبیات باستانی کشورمان و استفاده از محتوای این رسائل بدون ذکر منبع باعث شد تا برخی از این پندها و اندرزها ندانسته به افراد مختلف در طول تاریخ نسبت داده شوند. جالب است بدانیم که برخی از این اندرزها و درس های اخلاقی حتی به برخی از سلاطین اروپایی مانند ناپلئون نیز نسبت داده شده است.

این مسلم است که کوروش در نظر ایرانیان و اروپاییان همیشه مظهر یک فرمانروای دادگر است. او با بهره گیری از هوش و درایت بسیار و قدرت فرماندهی و حکمرانی و با برقراری نظامی براساس تساهل و برابری و احترام توانست پایه های حکومتی مقتدر را پی ریزی کند. کوروش برای بزرگ بودن و بزرگ ماندن بی تردید نیازی به شاخ و برگ و زیاده گویی ندارد. شخصیت های مهم و تاثیرگذار تاریخ را باید همانگونه که بودند شناخت و به یاد آورد و به آنان احترام گذاشت.

چند سخن منسوب به کوروش

اگر در اینترنت جستجو کنید، به انبوهی از سخنان منسوب به کوروش برمی خورید که همه شان بی اعتبارند؛ چند نمونه از این جملات را بخوانید:

* آنان که با افکاری پاک و فطرتی زیبا در قلب دیگران جای دارند را هرگز هراسی از فراموشی نیست چرا که جاودانند.

* فرمان دادم تا بدنم را بدون تابوت و مومیایی به خاک بسپارند تا اجزای بدنم ذرات خاک ایران را تشکیل دهد.

* باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست.

* من به خاطر ندارم در هیچ جنگی برای عزت و کسب افتخار ایران زمین مغلوب شده باشم.

* همیشه با هم یکدل و صمیمی بمانید تا اتحادتان موید و پایدار بماند.

* حرکت قانون را بر خود واجب شمارید و خصایل و سنن قدیمی را گرامی بدارید.

* کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش به دنبال می آید.

* هر برادری که از منافع برادر خود مانند نفع خویش حمایت کرد، به کار خود سامان داده است.

* به احترام روح من که باقی و ناظر بر احوال شماست، به آنچه دستور می دهم عمل کنید.

* وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند نه رفتار و عملکرد شما.

* خداوندا دست هایم خالی است و دلم غرق در آرزوها... یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن.

 

 

 

 

 

 

 

کلامی از شیخ بهایی:

 

آدمی اگر پیامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نیست، زیرا:

اگر بسیار کار کند، میگویند احمق است !

اگر کم کار کند، میگویند تنبل است !

اگر بخشش کند، میگویند افراط میکند !

اگر جمع گرا باشد، میگویند بخیل است !

اگر ساکت و خاموش باشد، میگویند لال است !

اگر زبان آوری کند، میگویند وراج و پر گوست !

اگر روزه برآرد و شبها نماز بخواند، میگویند ریا کار است !

و اگر نکند، میگویند کافر است و بی دین !

لذا نباید بر حمد و ثنای مردم اعتنا کرد

و جز از خداوند نباید از کسی ترسید.

پس آنچه باشید که دوست دارید.

شاد باشید، مهم نیست این شادی چگونه قضاوت شود

 


نوشته شده در یادداشت ثابت - یکشنبه 94/3/4ساعت 11:1 صبح توسط شوالیه نظرات ( ) | |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت